سالها

عاقبت "فضولی" من

چهارشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۰۴ ق.ظ

همسرم گوشیم رو داشت نگاه می کرد، نمیدونم چی میخواستم نشونش بدم. قیافش یه هو ریخت بهم و عصبانی !! حالا شما فکر کن من مثلا عکس دریای بیکران بهش نشون دادم و الان پشت گوشی به سمت منه و منم دارم با خودم فکر میکنم!! نباید میرفتم دریای بیکران!! عکس توش کسی افتاده که سوءتفاهم ایجاد کرده و... !! دریای بیکران زیاد بیکران نیست !!! اون گوشه توی عکس دریای بیکران یکی خدای نکرده لباس نداره!! 
به تمام این افکار و تمام اونایی که عمراً نمیگم فکر کردم تو همون چند ثانیه! خلاصه گوشی رو گذاشت و رفت. منم گوشی رو برداشتم دیدم زده Niloo just join imo  نیلو حالا کیه ؟؟؟ نیلو حاصل فضولی من تو کار داداش 10 سال کوچیکتر از خودم بود که مثلا حس بزرگتری بهش داشتم . هیچی خانمم یه هو برگشت گفت این نیلو کیه ؟؟؟؟؟ داداش من بیشتر از من به خودش گرفت !! یک افتضاحی شد که نگو. حالا من میخوام به رمز بهش بگم بیشتر نگو . خانوم فکر میکنه دارم بهش میگم رو کار من سرپوش بزار و تو خونه بابام آبرو ریزین نکن . ههههه جاتون خالی هر وقت به اون صحنه ها فکر میکنم . اینقدر میخندم . ادب شدم که دیگه به گوشی حتی کسی که احساس بزرگتری بهش دارم دست نزنم. آبروم رفت اونروز. روحم نابود شد و ذائقه شعریم خشک تر.
پی نوشت: این اولین بار بود که چنین فضولی کرده بودم و آخرین بار هم شد.
پی نوشت2: اینترنت گوشیتون خامومش کنید گوشی دست یکی میخواید بدید. کشیدم که میگم.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۳/۰۳
روزان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی