دفتری داشتم که دوستش می داشتم.
شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۲:۱۳ ب.ظ
دفتری داشتم که هر وقت پشت در خانه بی کلید می ماندم . پاکنویس کاغذهای باطله یا پشت بلیط اتوبوس و حتی کاغذ آدامسی می شد که در زمان معطلی روی آن نوشته بودم . کمی که گذشت ابرو باد و طراحی هایم به آن اضافه شد . همیشه بدون هیچ نگرانی نوشتم از احساسات و امید به آینده . اما یک روز . یک روز پاییزی که تابستان داغش داغ داغم کرده بود و شده بودم آن عاشق دیوانه که ندیدی و نشنیدی . با معشوق نشسته بودم و خواستم از ذوقم بگم . دفترم که تو کیفم بود برداشتم و از شعرام براش خوندم . خدا رو شکر اینقدر شعر هام خوب بود که معشوق تحت تاثیر قرار داده و نتیجه این شد که شرط کرد که این دفتر باید نابود بشه !!!!! آدم وقتی عاشقه نمیفهمه دقیقاً کاری که میکنه برای چه مدت درسته . یک روز . یکساعت . یک عمر یا یک سال. نهایتاً نتیجه این شد که دفتر را برای به دست آوردن دل معشوق پاره کردم و به هوا سپردم . الان بیش از 12 سال از اون تاریخ میگزره و من شاید بیش از 100 بار حسرت اون دفتر خوردم . دفتری که به اندازه 12 سال احساسم بهش هدیه داده بودم . ای کاش شعرام اونقدر قشنگ نبود . ای کاش معشوق اینقدر حسود نبود . هنوز بعد این همه سال در کنار معشوق نتونستم یک شعر بگم!! ای کاش حس و حالم اینقدر بی شعر نبود.
۹۶/۰۲/۰۲